سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهر به جان!

خوش رحمتی است یاران صلوات بر محمّد
گوییم از دل و جان صلوات بر محمّد 
در آسمان فرشته مهرش به جان نشسته
بر عرش خوش نوشته صلوات بر محمّدمحمّد(ص) 


+نوشته شده در جمعه 90 بهمن 21ساعت ساعت 10:59 صبحتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: مذهبی
سعدی چه گفته؟

 


ماه فروماند از جمال محمد

سرو نروید بپیامبراعتدال محمد

قدر ملک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمد

وعده دیدار هر کسی بقیامت

لیله الاسری شب وصال محمد

آدم و نوحو خلیل و عیسی و موسی

آمده مجموع در ظلال محمد

عرصه دنیا مجال همت او نیست

روز قیامت نگر مجال محمد

شمس و قمر بروز حشر نتابند

نور نتابد مگر جمال محمد

وانکه پیرایه بسته جنت و فردوس

بوکه قبولش کند بلال محمد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند

پیش دو ابروی چون هلال محمد

چشم مرا تا بخواب دیده جمالش

خواب نمیکرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

 


+نوشته شده در جمعه 90 بهمن 21ساعت ساعت 10:50 صبحتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: مذهبی
بازی بلدی؟

منم یکّه تاز میز های تنیس
هیچ کسی تو آن به خوبی من نیس
نام دیگر این ورزش هست پینگ پنگ
اختراع شده تو چین توی هنگ کنگ
بازی من خیلی خوبه و عالی
حریف هام رو من می کنم ماست مالی!
پای میز ها من هستم یک استوار
حریف های من هستند باز سر کار
همه ی ضربه های من آبشاری
راکت تنیسهمه ی اینها دروغ سر کاری! 


+نوشته شده در پنج شنبه 90 بهمن 20ساعت ساعت 6:20 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: شعر خودم
قم است اینجا؟

 

 

جغرافیاى قم

مساحت و حدود

براساس تقسیمات کشورى اواخر اسفندماه سال 1375، استان قم 11238 کیلومتر مربّع مساحت دارد و در حوزه آبخیز مرکزى قرار گرفته و بر پهنه دشت کم ارتفاع و در شمال غرب، از مرکز جغرافى کشور واقع گردیده و 68/0 در صد از مساحت کلّ کشور را دربر مى گیرد. در غرب آن کوه هاى خرقان و در جنوب آن کوه هاى الوند امتداد یافته است. قم در حاشیه کویر و بر سر شهرهاى جنوب و غرب کشور قرار دارد، از شمال به تهران و شهر رى، از شمال غرب به ساوه، از شمال شرق به ورامین، از مشرق به دریاچه نمک و کویر نمک، از جنوب شرقى به کاشان، از جنوب به محلّات، دلیجان و جادّه اصفهان و از مغرب به آشتیان و تفرش محدود مى شود .

موقعیت ارتباطى و فاصله با شهرهاى مجاور

استان قم محلّ تلاقى و عبور جادّه های سراسرى کشور بوده است و بر سر سه راهى مهم شهرهاى اراک، اصفهان و کاشان واقع شده است، راه آهن سراسرى ایران ـ خطّ جنوب ـ نیز با دو شاخه اراک ـ کاشان از آن می گذرد. فاصله شهر قم تا تهران 140 کیلومتر، تا اراک 136 کیلومتر، تا اصفهان 263 کیلومتر، تا کاشان 104 کیلومتر، تا ساوه 87 کیلومتر تا دلیجان 78 کیلومتر، تاکهک 36 کیلومتر و نزدیک ترین شهر به قم، شهر قنوات با فاصله هشت کیلومتر است و همة جادّه هاى مجاور آسفالت است.

طول و عرض جغرافیایی

قم با مختصّات پنجاه درجه وسى دقیقه تا 51 درجه و سى دقیقه شرقى و عرض 34 درجه و پانزده دقیقه تا 35 درجه و چهارده دقیقه شمالى نسبت به نصف النهار گرینویچ واقع شده است.

 


+نوشته شده در پنج شنبه 90 بهمن 20ساعت ساعت 6:7 عصرتوسط حسین احمدی | نظر بدهید
برچسب ها: قم
هفت سین محمدی(ص)

ندای محمّد سلام است جان
به همّت کلامش همه خوشبیان 
به عالم قدم زد که عالم شود
سراسر همه هفت سین شود آسمانصلوات 


+نوشته شده در چهارشنبه 90 بهمن 19ساعت ساعت 6:55 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
چهار شنبه نسوزی!

ببخشید شعر به هم ریخته !!

رسیدی و پر از شادی و شوری                    آهای چارشنبه سوری!

شنیدم با جوانان جفت و جوری                    آهای چارشنبه سوری!

بساط «سرخی تــو، زردی من»                    سر هر کوی  وبرزن

تو هم چون مردمــان غرق سروری                آهای چارشنبه سوری!


+نوشته شده در سه شنبه 90 بهمن 18ساعت ساعت 5:23 عصرتوسط حسین احمدی | نظر بدهید
برچسب ها: شعر کوتاه
درگل!

چرخ ماشین افتاده بود وسط گل. آسمان مشت مشت آب از کیسه ی ابرها بر می داشت و می ریخت روی سرمان و روی سقف آبی ماشین و روی مو های فر علی رضا.حسین پشتش را داده بود به ماشین و پاهایش را روی زمین  فشار می داد و علی رضا هم گوشه ی سمت راست ماشین را گرفته بود ومن سمت چپ را. محمود درب سمت راننده را باز کرده بود و با یک دستش فرمان و با دست دیگرش آماده ی هل دادن بود و بلند شماره ها را برای هل دادن می شمرد:یک،دو،سه
با شماره ی سه پای حسین سر خورد و افتاد وسط گل ها. خنده ی من و علی رضا به هوا رفت و با قطره های باران آمد پایین روی زمین. روی کویر خشکی که انگار دهان باز کرده بود و با حرص و ولع آب ها را از آسمان می بلعید. علی رضا که تمام لباس هایش خیس شده بود و آب از موی های فرش سر می خورد روی صورتش به حسین گفت: لباس جدید گلی تان مبارک! چه قدر هم بهت میاد! خنده های من بیشتر شد و حالا محمود هم که آمده بود پشت ماشین تا ببیند چه خبر است می خندید.علی رضا دست حسین را گرفت تا بلندش کند. حسین هم به تلافی حرف علی رضا دست او را کشید و انداختش وسط گل ها! هر دو سر و صورت و لباس هایشان گلی شده بودو کنار هم وسط گل ها ولو شده بودند.من گفتم: شما دو تا حالا که گلی شدید چقدر به هم میاین! واقعا پیوندتان مبارک! داشتم دست می زدم و می خواندم: بادا بادا مبارک بادا ایشا الله مبارک بادا! یک دفعه دیدم که حسین و علی رضا بلند شده اند و دارند به سمت من می آیند. نفهمیدم چطور کفش هایم را در آورده ام فقط می دویدم. حسین خودش را به من رساند و پرید روی سرم و انداختم زمین. علی رضا هم سر رسید. از نوک پا تا سر مو ها گل مالی ام کردند. آنقدر که پلک هایم وسط گل ها به سختی باز و بسته می شد. فقط همین قدر می توانستم ببینم که محمود به ماشین تکیه داده بود و از شدّت خنده شکمش را گرفته بود. یک ظرف آب آوردند و ریختند روی صورتم تا چشم هایم باز شود. باران دیگر بند آمده بود. ماشین را از وسط گل ها در اوردیم و رفتیم. نویسنده:عباس احمدی.ماشین


+نوشته شده در دوشنبه 90 بهمن 17ساعت ساعت 6:16 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: داستانک، خاطره
دریای کویر!

اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست ما درکنار پهنهء دریا نشسته ایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش میسیحا نشسته ایم
بوی مدینه می وزد از شهر ما، بیا  ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم.


+نوشته شده در یکشنبه 90 بهمن 16ساعت ساعت 4:15 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: مذهبی
کویر قم چه رنگی است؟

وسط تابستان و هوا خیلی گرم بود.صدایش در آمد.فریاد می کشید: چرا من نه؟ چرا خدایا؟ من نباید مثل درختان زیبا و قطور در شمال باشم که لباس سبز خزه ها را به تن کنم؟ مردم زیر سایه ام بنشینند و غذایشان را خیر سرشان نوش جان کنند؟! وای به حال من وای! تازه خیلی هایشان میوه هم می دهند. من بیچاره چه که یک درخت سرو بلند بی میوه ی در این زندان گیر افتاده ی تنها هستم؟همین طور با خودش ناله می کرد و به یک بار تنه ی نازک و لاغر خود را به محکمی تکان داد. دید از شاخه های کوتاه و بالا رفته اش خون می چکد.با تعجب صد بار چشمانش را باز و بسته کرد تا ببیند خواب نیست؟! یادش افتاد امروز عاشوراست. از خودش خجالت کشید. از خدای رحمان و رحیمش طلب آمرزش کرد.نگاهی به آسمان انداخت و دید آسمان مشت مشت آب از کیسه ی ابر ها برمی دارد و می ریزد روی کویر خشکی که دهان به آسمان باز کرده وآب های باران را قطره قطره می بلعد. یاد کودکان تشنه ی کربلا افتاد،خون گریست.وقتی که زیر باران تفکّر کرد دید در کنار رحمت زندگی می کند. این رحمت که کنار حضرت معصومه و مسجد مقدّس جمکران زندگی می کند نصیب هر درختی نمی شود و ناشکری را کنار گذاشته و به حمد و ستایش پروردگار عالمیان مشغول شد مثل بقیّه ی درختان.درخت


+نوشته شده در شنبه 90 بهمن 15ساعت ساعت 3:36 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: داستان خودم
وای به حالتان!

وای به حالتان. حالا این تیم ببرد یا آن تیم چه سودی به شما می رسد؟خداوندا دشمنان اسلام را نابود بگردان!خاک بر سرتان


+نوشته شده در جمعه 90 بهمن 14ساعت ساعت 4:51 عصرتوسط حسین احمدی | نظر
برچسب ها: جذاب
تاریخ روز

دعای فرج