دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می آمد من در این آبادی،پی چیزی می گشتم پی خوابی شاید پی نوری ریگی لبخدی!
حافظ آن عاشق بس سینه چاک /// که مست نسد به می انگور وتاک /// بگفتا دلم چیست از همه درد ناک /// دلش گفت زینب به سر ریخت خاک
سنگی به رنگ سبز است و برای پیشگیری از بیماری صرع مفید است. و از فواید آن می توان آسان شدن امور، رفع فقر و بدبختی را نام برد.
گل بی رخ یار خوش نباشد /// بی صنع خدای خوش نباشد /// اگر ربیع سال افتد به ماه خزان /// بدان که آن سال به کامت خوش نباشد
عادت کرده بودم. به همه این جمله را می گفتم. حتی به برادر بسیجی ها. یک روز به استاد زنگ زدم که از تحقیق فردا خیالم راحت باشد. همینطور که با استاد صحبت می کردم و کارمان تمام شد به او گفتم قربون عمّت بری. یک دفعه داد کشید که این چه پسری است و از فردا نمره ام همیشه کم بود که با دست بوسی و احترام و غلط کردم درست شد.
ما در مدرسه نام هر کس را با آن درسش که خوب است صدا می زنیم مثلا:
به بهادری می گوییم مخ ریاضی، مسیح مخ طراحی، خودم مخ تاریخ، آن یکی احمدی مخ علوم، حمیدی نژاد مخ دینی و قرآن،مکاری مخ زبان ...
اگر می بینید که توی قسمت لوگوی دوستان لوگوی کسی است ولی نامش توی دوستان نیست نمی دانم چرا نتوانستم نامش را بیاورم.و توی وبلاگش هم رفته ام. فقط نمی دانم چرا یکدفعه سه تا نظرداد.
او بغل دستی من است. همچنین جزو کسانی است که توی حیاط مدرسه با هم مشاعره می کنیم. از او تشکر می کنم که خواننده ی بلاگ من است. خطاب به خودش:
اگر وبلاگ من را می خوانی حداقل یک نظر بده.
آسمان تاریک می شود و چراغ های خاموش خانه ها دانه دانه جان می گیرند. آسمان پر می شود از ستاره های اکلیلی و من به چشمان مهربان تو خیره می شوم که از نور و نقره می درخشند. گونه های تو و چشمان من خیس می شوند و دل های ما در انتظار او خواهند ماند.
یک مدت بود عراقی ها تانک های جدید آورده بودند. وقتی بچه ها می زدندشان،نمی دانم چرا کلاهکشان می پرید بیرون. حاجی می خندید و می گفت:به احترامتون کلاهشون رو بر می دارند.