خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
مروری بر زندگی مرحوم دکتر کاظمی رییس پژوهشکده رویان
ایسنا
مرحوم سعید کاظمی آشتیانی در سالهای حضور پربار خود به عنوان رییس جهاد دانشگاهی واحد دانشگاه علوم پزشکی ایران و رییس پژوهشکده «رویان»، نقشی راهبردی در هدایت تحقیقات تولید سلولهای بنیادی، شبیهسازی و درمان ناباروی داشته است.
وی در اول فروردین ماه سال 1340 در تهران چشم به جهان گشود و پس از طی دوران تحصیلی در مقطع متوسطه، در رشته فیزیوتراپی وارد دانشگاه علوم پزشکی ایران شد و در این رشته و در همین دانشگاه موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد شد.
دکتر کاظمی تحصیلات دکتری را نیز در اسفند ماه 1376 در رشته علوم تشریحی دانشگاه تربیت مدرس به پایان برد.
وی از آبان ماه 1363 همزمان با گذراندن دوران دانشجویی وارد جهاد دانشگاهی شد و در سیام آبان سال 1371 با حکم رییس وقت جهاد دانشگاهی، به عنوان رییس جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران منصوب شد.
دکتر کاظمی آشتیانی در سال 1376 طی حکمی از سوی رییس جهاد دانشگاهی همزمان با مسوولیت ریاست جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران، به عنوان مشاور رییس جهاد دانشگاهی منصوب شد.
دکتر کاظمی آشتیانی پس از پیگیری و تلاش فراوان در خصوص راهاندازی موسسه رویان، نهایتا موفق به راهاندازی این مرکز شد و در بیست و سوم آبان سال 1377 با حکم دکتر منتظری، رییس جهاد دانشگاهی و با حفظ سمت به عنوان رییس پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی منصوب شد.
زنده یاد دکتر کاظمی آشتیانی همچنین از سال 1371 به عضویت شورای علمی جهاد دانشگاهی درآمد که تا زمان فوت این مسوولیتها را بر عهده داشت.
توسعه تحقیقات در زمینه باروری و ناباروری، تولید، تکثیر و انجماد سلولهای بنیادی جنینی، اجرای نخستین طرح همانندسازی حیوانات در خاورمیانه، راه اندازی و برگزاری شش دوره جشنواره بین المللی رویان، برگزاری دو دوره جشنواره آسیایی «بهداشت خانواده» و دهها فعالیت ارزنده علمی دیگر، دستاورد عمر کوتاه اما پرثمر این جهادگر متعهد و خستگیناپذیر است.
عکس زیبایی را برایتان زدم تا کسانی که نمی دانند بدانند اوباما خودش نیست!؟!!!
خداوندا این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت ، اسلامت ، نظامت و ولایتت قرار دادی ،خدایا تو میدانی که همواره آماده بودهام آنچه را که تو خود بمن دادی در راه عشقی که براهت دارم نثار کنم . اگر جز این نبودم آنهم خواست تو بود .
پروردگارا رفتن در دست توست ، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار بدهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم .
از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردنم دارند میخواهم مرا ببخشند من نیز همواره برایشان دعا کردهام که عاقبتشان بخیر باشد . از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم میخواهم که مرا ببخشند که کمتر توانستهام به آنها برسم و بیشتر میخواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده ، آنچه از دنیا برایم باقی میماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد .
از همه آنهایى که از من بدى دیدهاند مىخواهم که مرا به بزرگى خودشان ببخشند،و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیکدل ،استدعا دارم در غیاب من به امور حساب و کتاب من برسند و با برادران دیگر ،چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب تشریک مساعى نمایند.
خداوندا! ولى امرت حضرت آیت الله خامنهاى را تا ظهور حضرت مهدى (عج) زنده ،پاینده و موفق بدار، آمین یا رب العالمین ،من الله التوفیق .
على صیاد شیرازى -19 دى ماه 1371 - 15 رجب 1413
ارادت شهید به ولایت :
فرزند شهید در این باره می گوید : من غالباً درد دلها و سئوالاتم را با ایشان مطرح میکردم و از ایشان راهنمایی میخواستم عمده همه پاسخهایی ایشان هم این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم . میگفت معیار ما در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جاری و ساری باشد . محور دیگر از تأکیدات ایشان ایستادگی بر سر هدف و دفاع از کلمه حق در هر شرایطی بود و میگفت این دو هدف در سایه قرار گرفتن در خط اصیل ولایت حاصل میشود . میگفت : حرف رهبر را باید گوش کرد و به آن عمل نمود حالا دیگران و دشمنان هرچه میخواهند بگویند و هر دشمنی که دارند بروز دهند ، برای دستوراتی غیر از امر رهبر جایگاهی قایل نبود .
شهید در همه اوقات بخصوص نماز ارادت عمیق خود را به ولایت بروز میدادند که : « اللهم ایدآیه الله العظمی خامنهای اللهم واحفظه و ثبته » این دعا را همیشه زیرلب زمزمه میکرد و جزو ذکرهای دائمی وی بود . و این بوسهای که رهبر عزیزمان بر پیکر شهید زدند نیز تجلی همین عشق متقابل بود و به عقیده خودم این بوسه ایشان تجلیل از دو دهه تلاش و جهاد شهیدان و ایثارگران بود .
خاطراتی از دوران دفاع مقدس :
دریابان شمخانی میگویند :مهمترین موضوعی که به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی در ذهن من ثبت شده است ، به توانایی و عزم خستگی ناپذیر ایشان در کسوت فرماندهی برمیگردد. او فرماندهی آگاه و با اراده در ایجاد و طراحی عملیات در سطح نیروی زمینی ارتش نیز از نقاط برجسته شخصیت اوست انجام این اقدامات به صورت همزمان بدون وجود فرماندهای با انگیزه و ارزشمند مثل صیاد شیرازی هرگز ممکن نمیشد .
یکی دیگر از همرزمان ایشان میگویند : شهید چندین بار به افتخار جانبازی نائل آمد .یک مرتبه در کردستان در نتیجه حادثهای استخوانهای لگن وی خرد شد و در بیمارستان که بستری بود ، دکتر معالج ایشان گفت : دیگر نمیتواند به نظامی گری ادامه دهد . اما شهید شیرازی با همان روحیهای که داشت با ویلچر به منطقه آمد و در آمبولانس هدایت عملیات را بر عهده گرفت .
شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا میکرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و در حالی که چفیهای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب میکند و آب میپاشد ، که متوجه میشوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است
خدمتگزاری شهید در مجالس عزاداری حضرت امام حسین (ع) :
حجت الاسلام علی دوانی خاطرهای دارند :
شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا میکرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و در حالی که چفیهای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب میکند و آب میپاشد ، که متوجه میشوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است .
لحظه شهادت از زبان فرزند شهید :
مهدی صیاد شیرازی فرزند سپهبد شهید صیاد شیرازی که شاهد به شهادت رسیدن پدرش بود .گفت : پدرم مطابق معمول صبح روز شنبه حدود ساعت 45/6 دقیقه صبح بود که منزل را به قصد محل کارش ترک کرد و قصد داشت سوار خودروی خود شود که مردی با لباس رفتگرها به او نزدیک شد و چنین وانمود کرد که میخواهد نامهای را به پدرم تسلیم کند .
وی گفت : درگذشته نیز مردم به دیدار تیمسار شهید میآمدند و بعضاً وقتی که وی قصد ترک و یا ورود به منزل را داشت با او دیدار میکردند و نامه و یا درخواستی را به وی تسلیم میکردند .
مهدی صیاد شیرازی افزود پدرم زمانیکه تروریست مسلح به وی نزدیک شد و با در دست داشتن نامه چنین وانمود کرد که میخواهد آن را تسلیم شهید کند ، حتی در سلام کردن پیشقدم شد که فرد تروریست اسلحه خود را بیرون کشید و پدرم را به شهادت رساند . وی گفت : فرد تروریست چهار تیر بسوی تیمسار شهید شلیک کرد که به سر و سینه و قلب او اصابت و باعث شهادت ایشان شد .
روحش شاد و یادش گرامی
برچسب ها: داستانک، خاطره