این چه حسی است که امشب به دلم پاداده
به من کورچنین میل تماشا داده
خانه حضرت موسی شده وادی بهشت
گوئیا بازخدا حضرت عیسی داده
مریم است اینکه در آغوش خود عیسی دارد
یا خدا فاطمه را مولد زیبا داده
چه کسی آمده که باز عطش آورده
نکند باز خداحضرت سقاداده
نبی آمد,علی آمد,حسن آمد,نه حسین
همه را دست خدا بر رخ او جاداده
خوش بحال دل ماچون حرمش ایران است
پرچم نوکریش فاطمه بر ماداده
حرمت وادی طوراست که حاجت دارم
خادم پیرحرم حاجت من را داده
روز اول به تو و گنبد و گلدسته تو
حضرت ذات احد نمره بالا داده
صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه
نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
مهدی نظری
گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتها با قرص های خواب ، خوابت کرده اند
خواب می بینی که در(( سردشتی )) و (( گیلان غرب ))
خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند
خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
پس برای آزمایش انتخابت کرده اند
خواب می بینی که مسولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
خواب می بینی کنار صحن (( بابا یادگار ))
بمب ها بر قریه ی (( زرده )) اصابت کرده اند
قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند
یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟
خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟
با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟
می پری از خواب و میبینی شهید زنده ای
با چه معیاری - نمی دانم - حسابت کرده اند
اصغر عظیمی
بیداری اسلامی
زندگی جاری است، در سرود رودها شوق طلب زنده است
گل فراوان است، رنگ در رنگ این بهار پر طرب زنده است
خاک، حاصلخیز، باغهای روشن زیتون بهارانگیز
دشتها شاداب، در شکوه نخلها ذوق رطب زنده است
چون شب معراج، قبلهگاه دوردست ما گلافشان است
وادی توحید در وفور چشمههای فیض رب زنده است
آفتاب فتح، بر فراز خانهی پیغمبران پیداست
صبح نزدیک است، صبح در تصنیفهای نیمهشب زنده است
لحظهها سرشار، جلوههای عشق در آیینهها زیباست
عاشقان هستند، شعرهای عاشقانه لب به لب زنده است
خیمه در خیمه، لاله داغ شهیدان روشن است اما
گریهها خندان، شادمانیها در این رنج و تعب زنده است
مادران خاک، جانماز خویش را گسترده تا آفاق
دستهای شوق، در قنوت گریههای مستحب زنده است
شرق بیدار است، در جهان از همصداییها خبرهایی است
نام این صحرا، روی رنگ و بوی گلهای ادب زنده است
فصل طوفان است، سنگها در دستها آواز میخوانند
قدس تنها نیست، در سراپای جهان این تاب و تب زنده است
باد میآید، بوی گلهای حماسی میوزد در دشت
زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است
زکریا اخلاقی