قربون عمّت بری
عادت کرده بودم. به همه این جمله را می گفتم. حتی به برادر بسیجی ها. یک روز به استاد زنگ زدم که از تحقیق فردا خیالم راحت باشد. همینطور که با استاد صحبت می کردم و کارمان تمام شد به او گفتم قربون عمّت بری. یک دفعه داد کشید که این چه پسری است و از فردا نمره ام همیشه کم بود که با دست بوسی و احترام و غلط کردم درست شد.
Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ