ببخشید شعر به هم ریخته !!
رسیدی و پر از شادی و شوری آهای چارشنبه سوری!
شنیدم با جوانان جفت و جوری آهای چارشنبه سوری!
بساط «سرخی تــو، زردی من» سر هر کوی وبرزن
تو هم چون مردمــان غرق سروری آهای چارشنبه سوری!
مبارکتر شب و خرمترین روز **به استقبالم آمد بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت **که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست این یا ملک یا آدمیزاد **پری یا آفتاب عالم افروز
ندانستی که ضدان در کمینند **نکو کردی علی رغم بدآموز
مرا با دوست ای دشمن وصالست **تو را گر دل نخواهد دیده بردوز
شبان دانم که از درد جدایی **نیاسودم ز فریاد جهان سوز
گر آن شبهای باوحشت نمیبود **نمیدانست سعدی قدر این روز
عشق یعنی اشک توبه در قنوت//خواندنش با نام غفار الذنوب//عشق یعنی چشم ها در رکوع//شرمگین از نام ستار العیوب//عشق یعنی سرسجود ودل سجود//ذکر یارب یارب از عمق وجود
حرم زاده موسی به طبس چون باغ جنت دیدنی است عطر زهرا دارد و مانند گل بوییدنی است تا زعمرت فرصتی باقی است به پابوسش بیا حاصل این بذر درفردای محشر چیدنی است
روی انگشت کوه،کوهنورد مثل یک نقطه می رسد به نظر راه بسیار پیش رو دارد نیست این نقطه انتهای سفر مردمان بلند همت را اشتیاقی است سخت بر پرواز سفر دور و بی نهایت شان تازه از قله می شود آغاز